وبلاگ تفریحی




درباره ما


آپارات اهنگ,دانلود آهنگ شاد و غمگین,دانلود آهنگ عربی,دانلود آهنگ لری,آهنگباز,آهنگدونی,دانلود آهنگ کردی تهران موزیک,دانلود آهنگ شاد عروسی,دانلود اهنگ شاد رقص,دانلود آهنگ شاد تولد,دانلود اهنگ تو ماشین,دانلود آهنگ زنگ گوشی,سایت دانلود اهنگ,آپارات تصادف,آپارات موسیقی,آپارات اهنگ,آپارات کارتون,آپارات فیلم خارجی,آپارات مستند,آپارات کلیپ خنده دار,فیلم کره ای,دانلود سریال کره ای,دانلود فیلم سینمایی کره ای,عکس بازیگران زن ایرانی,عکس بازیگران مرد ایرانی,عکس خوانندگان


 دانلود رمان, دانلود رمان pdf, دانلود رمان الکترونیکی, دانلود رمان اندروید, دانلود رمان ایرانی, دانلود رمان برای اندروید, دانلود رمان عاشقانه, دانلود رمان عاشقانه ایرانی, دانلود رمان پشت کوه, دانلود رمان پشت کوه کامل, دانلود رمانهای لیلی تکلیمی, دانلود پشت کوه, دانلود پشت کوه pdf, دانلود پشت کوه اندروید, دانلود پشت کوه موبایل, دانلود پشت کوه کامل, دانلود کتاب اندروید, دانلود کتاب ایرانی, دانلود کتاب ایرانی عاشقانه, دانلود کتاب برای اندروید, دانلود کتاب داستان, دانلود کتاب رایگان, دانلود کتاب رمان, دانلود کتاب رمان ایرانی, دانلود کتاب عاشقانه, دانلود کتاب موبایل, دانلود کتاب پشت کوه, رمان, رمان pdf, رمان اندروید, رمان ایرانی, رمان برای اندروید, رمان جدید, رمان عاشقانه, رمان عاشقانه جدید, رمان نوشته لیلی تکلیمی, رمان پشت کوه, رمان پشت کوه لیلی تکلیمی, رمان پشت کوه موبایل, رمان پشت کوه کامل, رمانهای لیلی تکلیمی, رمانی ایرانی, لیلی تکلیمی, نود و هشتیا, نودهشتیا, نودوهستیا, نوشته کاربر نجمن, نوشته کاربر نودهشتیا, پرنیان, پشت کوه, پشت کوه کامل, پی دی اف, کتاب, کتاب آندروید, کتاب آیفون, کتاب اندروید, کتاب برای اندروید, کتاب برای موبایل, کتاب رمان ایرانی, کتاب مخصوص موبایل, کتاب موبایل, کتاب پشت کوه, کتابچه

 نام رمان : پشت کوه 

 نویسنده : لیلی تکلیمی کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۶٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۵ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۶ (ePub) – اندروید ۱٫۰ (APK) 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : ۵۸۶

 خلاصه داستان :

یه خانم جوان برای تدریس به مدرسه ای می ره که در یک روستای نسبتا دور افتاده ست، اونجا با بچه ها و اتفاقات جالبی روبه رو می شه .
ما در این داستان علاوه بر خانم معلمی که سعی داره صبور و منطقی نشون بده، با پسر نوجوون با نمکی هم آشنا می شیم که رو مخ این خانم معلمه و تقریبا هیچیش به آدمیزاد نرفته ولی یه کمی که پیش بریم حتی می تونیم عاشقش بشیم.
توی این داستان با هم می خندیم، می ترسیم و با ماجراهایی رو به رو می شیم که مرتبط با شهروندان نامرئی و غیرعادی پشت کوه، یعنی اجنّه ست!

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 منبع : wWw.98iA.Com

 با تشکر از لیلی تکلیمی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

 دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای کلیه ی گوشی های موبایل (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

آقای مدیر که پیش بینی کرده بود دیر یا زود مرا ببیند که گوش کوهان را گرفته ام و به شیوه ی معلم های قبلی اورا به سوی دفتر می کشانم، زیرلب باخودش غرولندی کرد:
ـ” پس بالاخره تو هم صبرت تموم شد!”
معترضانه صدایم را بالا بردم:
ـ” آقای صادقی لطفا تکلیف منو با این کوهان پشت کوهی روشن کنید!”
مدیر بابی حوصلگی غرید:
ـ” شماره تلفن خونه تون روبده تا بگم بابات بیاد تعهد بده…”
با خشم دندان به هم ساییدم:
ـ” تعهد؟ کار این جونور از تعهد گذشته، دیوونه م کرده با این خل بازی هاش!”
بی تفاوتی مدیر روی اعصابم بود:
ـ” باشه، هرچی شما بگین… خیلی خب کوهان، شماره تلفن!”
این دیگر آخرش است! موقع ثبت نام بچه ها شماره از آنها نگرفته یعنی؟!
کوهان بی هیچ نگرانی و دلشوره ای پاسخ داد:
ـ” ما تلفن نداریم.”
مدیر هم اصلا دلشوره ای نداشت:
ـ” شماره همسایه تون رو بده.”
کوهان شماره ی همسایه اش را روی یک ورقه نوشت. مدیر شماره گیری کرد و زد روی بلندگو:
ـ” الو؟”
ـ” سلام خانم، ازمدرسه ی کوهان پشت کوهی تماس می گیرم. “
ـ” کوهان همسایه مونه، به من چه؟”
ـ” می شه لطفا پدرش رو صدابزنید؟”
ـ” نه! پدرش اون میش سیاه سفیده شون رو برده دامپزشکی، فکر کنم مش مشه گرفته، یا شاید هم جنون گاوی…”
ـ” خب مادرش رو صدا کنید!”
ـ” نمی شه، مادرش رفته جهازبرون دختر خوارشوهر خواهرش!! یه گلدون کریستال هفتاد و سه هزارتومنی هم به عنوان چشم روشنی براشون خریده تا چش و چال فامیل دوماد درآد!”
ـ” برادر بزرگ ترش چی؟”
ـ” بانامزدش رفتن مشهد زیارت، ساعت سه وبیست وپنج دقیقه صبح بلیط داشتن که دوساعت تأخیر بهش خورد و سرساعت ده و چهل و سه دقیقه پرواز کردن!!”
ـ” خودتون لطفا یه سر بیاین مدرسه.”
ـ” وا به من چه؟ مگه من فضولم؟!”
و بی هیچ مقدمه ای ارتباط از آن سوی خط قطع شد. مدیر با بی حوصلگی گوشی قطع شده را اندکی به سویم متمایل کرد تا بگوید دیدی قطع شد؟ وبعد بابی قیدی شانه ای بالا انداخت وگوشی را روی شارژرش گذاشت.



۹۴/۱۰/۳۰
بخش نظرات این مطلب
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی