وبلاگ تفریحی




درباره ما


آپارات اهنگ,دانلود آهنگ شاد و غمگین,دانلود آهنگ عربی,دانلود آهنگ لری,آهنگباز,آهنگدونی,دانلود آهنگ کردی تهران موزیک,دانلود آهنگ شاد عروسی,دانلود اهنگ شاد رقص,دانلود آهنگ شاد تولد,دانلود اهنگ تو ماشین,دانلود آهنگ زنگ گوشی,سایت دانلود اهنگ,آپارات تصادف,آپارات موسیقی,آپارات اهنگ,آپارات کارتون,آپارات فیلم خارجی,آپارات مستند,آپارات کلیپ خنده دار,فیلم کره ای,دانلود سریال کره ای,دانلود فیلم سینمایی کره ای,عکس بازیگران زن ایرانی,عکس بازیگران مرد ایرانی,عکس خوانندگان


دانلود رمان گناهم عاشقی بود کامپیوتر،pdf،ایفون،جاوا،اندروید

دانلود رمان زیبا گناهم عاشقی بود برای گوشی اندروید و آیفون
دانلود رمان عاشقانه گناهم عاشقی بود برای کامپیوتر پی دی اف
دانلود رمان جدید گناهم عاشقی بود

قسمتی از این رمان :

امروز برای اولین بار می خوام از همه ی اتفاقاتی که توی گذشته برام افتاد و کسی از اونها خبر نداره توی این دفتر بنویسم
دوست داشتم برای کسی حرف بزنم که منو به جرم عاشقی سرزنش نکنه
و به من نگه که مقصر تو بودی
می خوام از شش سال پیش شروع کنم
اما بهتره اول خودم و خانواده ام و بقیه افرادی که توی زندگیم نقش داشتن رو معرفی کنم
حالا انگار یه دفتر می فهمه که می خوام همه رو بهش معرفی کنم
آره من مطمئنم که می فهمی و از این به بعد هم تو رو مثل دوستم مخاطب قرار بدم
خوب بهتره اول از خودم شروع کنم
من فرشته هوشمند دختره دکتر علی هوشمند و مادرم پریسا تک دختر حاج حسین طلا ساز هستش
پدربزرگم یه طلا ساز و طلافروش معروف هستش که توی بازار همه اون رو می شناسن و توی بازار هشت تا مغازه طلافروشی و سه تا کارگاه
طلا سازی داره
مادربزرگم هم که همه ی نوه هاش از جمله من اون رو خانوم جون صدا می کنیم خیلی مهربونه ،برعکس بابا بزرگ ،که یه خورده جدیه البته
اونم مهربونه اما به روش خودش
معرفی بقیه بمونه برای بعد ،راستی یادم رفت بگم من تک فرزند خانواده هستم و خواهر و برادری ندارم
***********
انگار همین دیروز بود که همه ی ما توی خونه بابابزرگ زندگی می کردیم
خونه ی بابا بزرگ یه سه هزار متری متراژ داشت بابا بزرگ هم که همیشه دوست داشت بچه هاش تحت سلطه اش باشند برای هر کدوم از اونها
یه ساختمون درست کرده بود سه ساختمون کنار هم و با یک مقدار فاصله ساختمون بابابزرگ هم کنارشون بود
خونه ی ما هم وسطی بود طرف راست خونه ی ما که نزدیک خونه ی بابا بزرگ بود خونه ی دایی منصوره و طرف چپ هم خونه ی دایی مسعوده
همیشه مامان می گه پدرم با این که وضع مالی خودش و خونواده اش خوب بود اما بخاطر اینکه بابا بزرگ شرط کرده بود که باید دومادش توی خونه ی اون زندگی کنه به
خاطر عشقی که به مادرم داشت قبول کرد که به قول ما دوماد سرخونه بشه و الحق هم توی همه ی اون سالها
مثل یه پسر واسه ی بابابزرگ بود...



  • رمز فایل در صورت نیاز :  www.book4.ir

۹۴/۱۱/۱۸
بخش نظرات این مطلب
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی