آرشیو
درباره ما
آپارات اهنگ,دانلود آهنگ شاد و غمگین,دانلود آهنگ عربی,دانلود آهنگ لری,آهنگباز,آهنگدونی,دانلود آهنگ کردی تهران موزیک,دانلود آهنگ شاد عروسی,دانلود اهنگ شاد رقص,دانلود آهنگ شاد تولد,دانلود اهنگ تو ماشین,دانلود آهنگ زنگ گوشی,سایت دانلود اهنگ,آپارات تصادف,آپارات موسیقی,آپارات اهنگ,آپارات کارتون,آپارات فیلم خارجی,آپارات مستند,آپارات کلیپ خنده دار,فیلم کره ای,دانلود سریال کره ای,دانلود فیلم سینمایی کره ای,عکس بازیگران زن ایرانی,عکس بازیگران مرد ایرانی,عکس خوانندگان
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟ , اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟ , اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روساست.[۱] او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.[۲] او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
در بعضی جاها نام کوچک چخوف بهاشتباه بهصورت «آنتوان» نوشته و تلفظ میشود.
تولد
خانهای در شهر تاگانروگ که چخوف در آن متولد شد
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ[۳] ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدربزرگ پدریاش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود.[۴] او توانست آزادی خود و خانوادهٍ خود را بخرد. پدرش مغازهٔ خواربار فروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی میکرد. روزهای یکشنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتون دومین آنها بود) را مجبور میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی میکردند آنها را با چوب تنبه میکرد.[۵] همچنین آنها را در ساعاتی طولانی، حتی در زمستانهای سرد، در مغازهاش به کار میگرفت. آنتون در ۱۸۶۷ در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه دینی یونانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند[۴]
کلیسایی در شهر تاگانروگ که چخوف در آن در تاریخ ده فوریه ۱۸۶۰ غسل تعمید داده شد.
و او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتون تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد. او در سالهای پایانی تحصیلات متوسطهاش در تاگانروگ به تآتر میرفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بیپدری[۶] و بعد کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود[۷] را نوشت. او در همین سالها مجلهٔ غیررسمی و دستنویس الکن را منتشر میکرد که توسط برادراناش به مسکو هم برده میشد. برادر بزرگاش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ به دانشگاه مسکو رفت و در رشتهٔ علوم طبیعی دانشکدهٔ ریاضی-فیزیک مشغول تحصیل بود و در روزنامههای فکاهی مسکو و پتربورگ داستان مینوشت.[۸] آنتون نیز در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.
آغاز نویسندگی
چخوف جوان (سمت چپ) بههمراه برادر نیکلی در سال ۱۸۸۲
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند. جخوف در نامهای به فیودور باتیوشکوف[۹] مینویسد: «نخستین تکهٔ ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهٔ «دارگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهٔ ناچیز را آغازی بهحساب بیاورد، بنابر این سالگرد (بیست و پنجسال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.»[۱۰] آنچه چخوف به آن اشاره میکند درواقع داستان کوتاهی است به نام «نامهٔ ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهٔ دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهٔ سنجاقک شمارهٔ ۱۰ منتشر شد. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس... به نوشتن بیوقفهٔ داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
فعالیت حرفهای
چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد.[۱۱] مجموعهٔ داستانهای گلباقالی او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربن سردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستانهای، مراسم تدفین، دشمن،... در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سلاش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگومیش منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندش با نام ایوانف در تآتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
مرگ
آنتون چخوف و همسرش اولگا کنیپر در ماه عسل به سال ۱۹۰۱
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن ویلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود. اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشتهاست. ساعت ۱۱ شب حال چخوف وخیم میشود و اولگا پزشک معالج او، دکتر شورر، را خبر میکند. اولگا در خاطراتاش مینویسد: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛ و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت. مزهمزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخوردهام.»[۱۲] آن را لاجرعه سرکشید. به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمیکشید. مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.» و این ساعات اولیه روز ۱۵ ژوئیهٔ[۱۳] ۱۹۰۴ بود.
تشییع جنازه[ویرایش]
قبر چخوف در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در مسکو
تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابانهای مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشمگیر بود.[۱۴] سرانجام در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در شهر مسکو به خاک سپرده شد.
آثار
داستان کوتاه
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا میکرد، برایش به ارمغان آورد. چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشتهاست. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانهاست، تعریف میشود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایاش به جای ارائهٔ تغییر سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستانهای موفق او رویدادهای تراژیک جزئی از زندگی روزانهٔ آدمهای داستان او را تشکیل میدهند. تسلط چخوف به نمایشنامه باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب شده بود. او را «مهمترین داستان کوتاهنویس همهٔ اعصار»[۴] نامیدهاند.
چند داستان کوتاه
۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
۱۸۸۴ - بوقلمون صفت
۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس
- نشان شیروخورشید
داستان بلند[ویرایش]
داستان ملالانگیز، ترجمه آبتین گلکار، نشر ماهی، ۱۳۹۳: داستانی دربارهٔ مرگ و ملال
نمایشنامه[ویرایش]
نخستین نمایشنامهٔ چخوف بی پدری است که چندان شناخته شده نیست و پس از آن ایوانف. یکی دو نمایشنامهٔ بعدی چخوف هم چندان موفق از کار در نیامد تا اینکه با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در ۱۸۹۷ در سالن تئاتر هنری مسکو چخوف طعم نخستین موفقیت بزرگاش را در زمینهٔ نمایشنامهنویسی چشید. همین نمایشنامه دو سال قبل از آن در سالن تئاتر الکساندریسکی در سنت پترزبورگ با چنان عدم استقبالی روبهرو شده بود که چخوف در میانهٔ دومین شب نمایش آن، سالن را ترک کرده بود و قسم خورده بود دیگر هرگز برای تئاتر چیزی ننویسد. اما همان نمایشنامه در دست بازیگران چیرهدست تئاتر هنر مسکو، چخوف را به مرکز توجه همهٔ منتقدان و هنردوستان تبدیل کرد. بعدها با وجود اختلافاتی که میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی - کارگردان نمایشنامههای وی - پیش آمد آثار دیگری از چخوف - همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... نیز بر همان صحنه به اجرا درآمد. عمدهٔ اختلاف چخوف و استانیسلاوسکی بر سر نحوهٔ اجرای نمایشنامهٔ «مرغ دریایی» بود. چخوف اصرار داشت که نمایشنامه کاملاً کمدی است و استانیسلاوسکی مایل بود بر جنبهٔ تراژیک نمایشنامه تأکید کند. چخوف نه فقط به ناتورالیسم افراطی استانیسلاوسکی میتازد، بلکه همچنین حال و هوای افسرده و غمانگیزی را که فکر میکرد به نمایشنامهاش تحمیل شدهاست، زیر سؤال میبرد. در آوریل ۱۹۰۴، چخوف، در نامهای به همسرش الگا مینویسد: «چرا دائماً در پوسترها و روزنامهها، نمایشنامه مرا درام مینامید؟ نمیروویچ دانچنکو و استانیسلاوسکی، در نمایشنامه من چیزی پیدا کردهاند که مطلقاً به آنچه من نوشتهام شباهتی ندارد، و من شرط میبندم که هیچکدام از آنها، برای یکبار هم که شده، نمایشنامه مرا با شیفتگی، تا به آخر نخواندهاست. مرا ببخش، اما به شما اطمینان میدهم که این عین حقیقت است.»[۱۵]
نمایشنامهها
ایوانف
خرس
عروسی
مرغ دریایی (کتاب)
سه خواهر
باغ آلبالو
دایی وانیا
در جاده بزرگ
سبکشناسی
مشخصات کلی آثار داستانی چخوف را میتوان در این محورها خلاصه کرد.
خلق داستانهای کوتاه بدون پیرنگ
ایجاز و خلاصه گویی در نوشتن
خلق پایانهای شگفتانگیز برای داستانها با الهام از آثار «گی دوموپاسان» (نشان افتخار)
خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی» (منتقم)
بهرهگیری از جنبههای شاعرانه و نمادین در آثار که از ابداعات خود چخوف در دورهٔ نویسندگیش بود.
نگاه رئالیستی به جهان و قهرمانهای داستان برخلاف نگاه فرمالیستی رایج آنزمان
استفاده از مقدمهای کوتاه برای ورود به دنیای داستان (امتحان نهایی)
استفاده از تصویرپردازیهای ملهم از طبیعت و شرح آن برای پس زمینهٔ تصویری داستان (شکارچی)[۱۶]
موضوع و تم آثار[ویرایش]
فرصتهای ازدست رفته زندگی
آدمهایی که حرف همدیگر را نمیفهمند
حمله به ارزشهای غلط اما رایج اجتماع
تضاد طبقاتی
عدم مقاومت در مقابل شر و مهار خشم (تحت تأثیر آثار لئو تولستوی)
ماهیت خوار کننده فحشا[۱۷]
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس
امتیاز دادن به گوگل پلاس
برچسب ها : داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟, اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟,
-
تعداد بازديد : ۳۱۲ |
نویسنده: omidbox nosrti |
۰ نظر
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟ , اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟ , اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روساست.[۱] او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.[۲] او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
در بعضی جاها نام کوچک چخوف بهاشتباه بهصورت «آنتوان» نوشته و تلفظ میشود.
تولد
خانهای در شهر تاگانروگ که چخوف در آن متولد شد
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ[۳] ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدربزرگ پدریاش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود.[۴] او توانست آزادی خود و خانوادهٍ خود را بخرد. پدرش مغازهٔ خواربار فروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی میکرد. روزهای یکشنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتون دومین آنها بود) را مجبور میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی میکردند آنها را با چوب تنبه میکرد.[۵] همچنین آنها را در ساعاتی طولانی، حتی در زمستانهای سرد، در مغازهاش به کار میگرفت. آنتون در ۱۸۶۷ در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه دینی یونانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند[۴]
کلیسایی در شهر تاگانروگ که چخوف در آن در تاریخ ده فوریه ۱۸۶۰ غسل تعمید داده شد.
و او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتون تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد. او در سالهای پایانی تحصیلات متوسطهاش در تاگانروگ به تآتر میرفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بیپدری[۶] و بعد کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود[۷] را نوشت. او در همین سالها مجلهٔ غیررسمی و دستنویس الکن را منتشر میکرد که توسط برادراناش به مسکو هم برده میشد. برادر بزرگاش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ به دانشگاه مسکو رفت و در رشتهٔ علوم طبیعی دانشکدهٔ ریاضی-فیزیک مشغول تحصیل بود و در روزنامههای فکاهی مسکو و پتربورگ داستان مینوشت.[۸] آنتون نیز در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.
آغاز نویسندگی
چخوف جوان (سمت چپ) بههمراه برادر نیکلی در سال ۱۸۸۲
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند. جخوف در نامهای به فیودور باتیوشکوف[۹] مینویسد: «نخستین تکهٔ ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهٔ «دارگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهٔ ناچیز را آغازی بهحساب بیاورد، بنابر این سالگرد (بیست و پنجسال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.»[۱۰] آنچه چخوف به آن اشاره میکند درواقع داستان کوتاهی است به نام «نامهٔ ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهٔ دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهٔ سنجاقک شمارهٔ ۱۰ منتشر شد. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس... به نوشتن بیوقفهٔ داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
فعالیت حرفهای
چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد.[۱۱] مجموعهٔ داستانهای گلباقالی او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربن سردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستانهای، مراسم تدفین، دشمن،... در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سلاش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگومیش منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندش با نام ایوانف در تآتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
مرگ
آنتون چخوف و همسرش اولگا کنیپر در ماه عسل به سال ۱۹۰۱
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن ویلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود. اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشتهاست. ساعت ۱۱ شب حال چخوف وخیم میشود و اولگا پزشک معالج او، دکتر شورر، را خبر میکند. اولگا در خاطراتاش مینویسد: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛ و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت. مزهمزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخوردهام.»[۱۲] آن را لاجرعه سرکشید. به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمیکشید. مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.» و این ساعات اولیه روز ۱۵ ژوئیهٔ[۱۳] ۱۹۰۴ بود.
تشییع جنازه[ویرایش]
قبر چخوف در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در مسکو
تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابانهای مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشمگیر بود.[۱۴] سرانجام در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در شهر مسکو به خاک سپرده شد.
آثار
داستان کوتاه
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا میکرد، برایش به ارمغان آورد. چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشتهاست. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانهاست، تعریف میشود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایاش به جای ارائهٔ تغییر سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستانهای موفق او رویدادهای تراژیک جزئی از زندگی روزانهٔ آدمهای داستان او را تشکیل میدهند. تسلط چخوف به نمایشنامه باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب شده بود. او را «مهمترین داستان کوتاهنویس همهٔ اعصار»[۴] نامیدهاند.
چند داستان کوتاه
۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
۱۸۸۴ - بوقلمون صفت
۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس
- نشان شیروخورشید
داستان بلند[ویرایش]
داستان ملالانگیز، ترجمه آبتین گلکار، نشر ماهی، ۱۳۹۳: داستانی دربارهٔ مرگ و ملال
نمایشنامه[ویرایش]
نخستین نمایشنامهٔ چخوف بی پدری است که چندان شناخته شده نیست و پس از آن ایوانف. یکی دو نمایشنامهٔ بعدی چخوف هم چندان موفق از کار در نیامد تا اینکه با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در ۱۸۹۷ در سالن تئاتر هنری مسکو چخوف طعم نخستین موفقیت بزرگاش را در زمینهٔ نمایشنامهنویسی چشید. همین نمایشنامه دو سال قبل از آن در سالن تئاتر الکساندریسکی در سنت پترزبورگ با چنان عدم استقبالی روبهرو شده بود که چخوف در میانهٔ دومین شب نمایش آن، سالن را ترک کرده بود و قسم خورده بود دیگر هرگز برای تئاتر چیزی ننویسد. اما همان نمایشنامه در دست بازیگران چیرهدست تئاتر هنر مسکو، چخوف را به مرکز توجه همهٔ منتقدان و هنردوستان تبدیل کرد. بعدها با وجود اختلافاتی که میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی - کارگردان نمایشنامههای وی - پیش آمد آثار دیگری از چخوف - همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... نیز بر همان صحنه به اجرا درآمد. عمدهٔ اختلاف چخوف و استانیسلاوسکی بر سر نحوهٔ اجرای نمایشنامهٔ «مرغ دریایی» بود. چخوف اصرار داشت که نمایشنامه کاملاً کمدی است و استانیسلاوسکی مایل بود بر جنبهٔ تراژیک نمایشنامه تأکید کند. چخوف نه فقط به ناتورالیسم افراطی استانیسلاوسکی میتازد، بلکه همچنین حال و هوای افسرده و غمانگیزی را که فکر میکرد به نمایشنامهاش تحمیل شدهاست، زیر سؤال میبرد. در آوریل ۱۹۰۴، چخوف، در نامهای به همسرش الگا مینویسد: «چرا دائماً در پوسترها و روزنامهها، نمایشنامه مرا درام مینامید؟ نمیروویچ دانچنکو و استانیسلاوسکی، در نمایشنامه من چیزی پیدا کردهاند که مطلقاً به آنچه من نوشتهام شباهتی ندارد، و من شرط میبندم که هیچکدام از آنها، برای یکبار هم که شده، نمایشنامه مرا با شیفتگی، تا به آخر نخواندهاست. مرا ببخش، اما به شما اطمینان میدهم که این عین حقیقت است.»[۱۵]
نمایشنامهها
ایوانف
خرس
عروسی
مرغ دریایی (کتاب)
سه خواهر
باغ آلبالو
دایی وانیا
در جاده بزرگ
سبکشناسی
مشخصات کلی آثار داستانی چخوف را میتوان در این محورها خلاصه کرد.
خلق داستانهای کوتاه بدون پیرنگ
ایجاز و خلاصه گویی در نوشتن
خلق پایانهای شگفتانگیز برای داستانها با الهام از آثار «گی دوموپاسان» (نشان افتخار)
خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی» (منتقم)
بهرهگیری از جنبههای شاعرانه و نمادین در آثار که از ابداعات خود چخوف در دورهٔ نویسندگیش بود.
نگاه رئالیستی به جهان و قهرمانهای داستان برخلاف نگاه فرمالیستی رایج آنزمان
استفاده از مقدمهای کوتاه برای ورود به دنیای داستان (امتحان نهایی)
استفاده از تصویرپردازیهای ملهم از طبیعت و شرح آن برای پس زمینهٔ تصویری داستان (شکارچی)[۱۶]
موضوع و تم آثار[ویرایش]
فرصتهای ازدست رفته زندگی
آدمهایی که حرف همدیگر را نمیفهمند
حمله به ارزشهای غلط اما رایج اجتماع
تضاد طبقاتی
عدم مقاومت در مقابل شر و مهار خشم (تحت تأثیر آثار لئو تولستوی)
ماهیت خوار کننده فحشا[۱۷]
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس
امتیاز دادن به گوگل پلاس
برچسب ها : داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟, اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟,
-
تعداد بازديد : ۳۲۲ |
نویسنده: omidbox nosrti |
۰ نظر
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟ , اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟ , اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روساست.[۱] او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.[۲] او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
در بعضی جاها نام کوچک چخوف بهاشتباه بهصورت «آنتوان» نوشته و تلفظ میشود.
تولد
خانهای در شهر تاگانروگ که چخوف در آن متولد شد
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ[۳] ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدربزرگ پدریاش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود.[۴] او توانست آزادی خود و خانوادهٍ خود را بخرد. پدرش مغازهٔ خواربار فروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی میکرد. روزهای یکشنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتون دومین آنها بود) را مجبور میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی میکردند آنها را با چوب تنبه میکرد.[۵] همچنین آنها را در ساعاتی طولانی، حتی در زمستانهای سرد، در مغازهاش به کار میگرفت. آنتون در ۱۸۶۷ در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه دینی یونانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند[۴]
کلیسایی در شهر تاگانروگ که چخوف در آن در تاریخ ده فوریه ۱۸۶۰ غسل تعمید داده شد.
و او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتون تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد. او در سالهای پایانی تحصیلات متوسطهاش در تاگانروگ به تآتر میرفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بیپدری[۶] و بعد کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود[۷] را نوشت. او در همین سالها مجلهٔ غیررسمی و دستنویس الکن را منتشر میکرد که توسط برادراناش به مسکو هم برده میشد. برادر بزرگاش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ به دانشگاه مسکو رفت و در رشتهٔ علوم طبیعی دانشکدهٔ ریاضی-فیزیک مشغول تحصیل بود و در روزنامههای فکاهی مسکو و پتربورگ داستان مینوشت.[۸] آنتون نیز در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.
آغاز نویسندگی
چخوف جوان (سمت چپ) بههمراه برادر نیکلی در سال ۱۸۸۲
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند. جخوف در نامهای به فیودور باتیوشکوف[۹] مینویسد: «نخستین تکهٔ ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهٔ «دارگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهٔ ناچیز را آغازی بهحساب بیاورد، بنابر این سالگرد (بیست و پنجسال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.»[۱۰] آنچه چخوف به آن اشاره میکند درواقع داستان کوتاهی است به نام «نامهٔ ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهٔ دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهٔ سنجاقک شمارهٔ ۱۰ منتشر شد. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس... به نوشتن بیوقفهٔ داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
فعالیت حرفهای
چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد.[۱۱] مجموعهٔ داستانهای گلباقالی او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربن سردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستانهای، مراسم تدفین، دشمن،... در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سلاش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگومیش منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندش با نام ایوانف در تآتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
مرگ
آنتون چخوف و همسرش اولگا کنیپر در ماه عسل به سال ۱۹۰۱
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن ویلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود. اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشتهاست. ساعت ۱۱ شب حال چخوف وخیم میشود و اولگا پزشک معالج او، دکتر شورر، را خبر میکند. اولگا در خاطراتاش مینویسد: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛ و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت. مزهمزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخوردهام.»[۱۲] آن را لاجرعه سرکشید. به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمیکشید. مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.» و این ساعات اولیه روز ۱۵ ژوئیهٔ[۱۳] ۱۹۰۴ بود.
تشییع جنازه[ویرایش]
قبر چخوف در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در مسکو
تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابانهای مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشمگیر بود.[۱۴] سرانجام در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در شهر مسکو به خاک سپرده شد.
آثار
داستان کوتاه
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا میکرد، برایش به ارمغان آورد. چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشتهاست. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانهاست، تعریف میشود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایاش به جای ارائهٔ تغییر سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستانهای موفق او رویدادهای تراژیک جزئی از زندگی روزانهٔ آدمهای داستان او را تشکیل میدهند. تسلط چخوف به نمایشنامه باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب شده بود. او را «مهمترین داستان کوتاهنویس همهٔ اعصار»[۴] نامیدهاند.
چند داستان کوتاه
۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
۱۸۸۴ - بوقلمون صفت
۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس
- نشان شیروخورشید
داستان بلند[ویرایش]
داستان ملالانگیز، ترجمه آبتین گلکار، نشر ماهی، ۱۳۹۳: داستانی دربارهٔ مرگ و ملال
نمایشنامه[ویرایش]
نخستین نمایشنامهٔ چخوف بی پدری است که چندان شناخته شده نیست و پس از آن ایوانف. یکی دو نمایشنامهٔ بعدی چخوف هم چندان موفق از کار در نیامد تا اینکه با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در ۱۸۹۷ در سالن تئاتر هنری مسکو چخوف طعم نخستین موفقیت بزرگاش را در زمینهٔ نمایشنامهنویسی چشید. همین نمایشنامه دو سال قبل از آن در سالن تئاتر الکساندریسکی در سنت پترزبورگ با چنان عدم استقبالی روبهرو شده بود که چخوف در میانهٔ دومین شب نمایش آن، سالن را ترک کرده بود و قسم خورده بود دیگر هرگز برای تئاتر چیزی ننویسد. اما همان نمایشنامه در دست بازیگران چیرهدست تئاتر هنر مسکو، چخوف را به مرکز توجه همهٔ منتقدان و هنردوستان تبدیل کرد. بعدها با وجود اختلافاتی که میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی - کارگردان نمایشنامههای وی - پیش آمد آثار دیگری از چخوف - همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... نیز بر همان صحنه به اجرا درآمد. عمدهٔ اختلاف چخوف و استانیسلاوسکی بر سر نحوهٔ اجرای نمایشنامهٔ «مرغ دریایی» بود. چخوف اصرار داشت که نمایشنامه کاملاً کمدی است و استانیسلاوسکی مایل بود بر جنبهٔ تراژیک نمایشنامه تأکید کند. چخوف نه فقط به ناتورالیسم افراطی استانیسلاوسکی میتازد، بلکه همچنین حال و هوای افسرده و غمانگیزی را که فکر میکرد به نمایشنامهاش تحمیل شدهاست، زیر سؤال میبرد. در آوریل ۱۹۰۴، چخوف، در نامهای به همسرش الگا مینویسد: «چرا دائماً در پوسترها و روزنامهها، نمایشنامه مرا درام مینامید؟ نمیروویچ دانچنکو و استانیسلاوسکی، در نمایشنامه من چیزی پیدا کردهاند که مطلقاً به آنچه من نوشتهام شباهتی ندارد، و من شرط میبندم که هیچکدام از آنها، برای یکبار هم که شده، نمایشنامه مرا با شیفتگی، تا به آخر نخواندهاست. مرا ببخش، اما به شما اطمینان میدهم که این عین حقیقت است.»[۱۵]
نمایشنامهها
ایوانف
خرس
عروسی
مرغ دریایی (کتاب)
سه خواهر
باغ آلبالو
دایی وانیا
در جاده بزرگ
سبکشناسی
مشخصات کلی آثار داستانی چخوف را میتوان در این محورها خلاصه کرد.
خلق داستانهای کوتاه بدون پیرنگ
ایجاز و خلاصه گویی در نوشتن
خلق پایانهای شگفتانگیز برای داستانها با الهام از آثار «گی دوموپاسان» (نشان افتخار)
خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی» (منتقم)
بهرهگیری از جنبههای شاعرانه و نمادین در آثار که از ابداعات خود چخوف در دورهٔ نویسندگیش بود.
نگاه رئالیستی به جهان و قهرمانهای داستان برخلاف نگاه فرمالیستی رایج آنزمان
استفاده از مقدمهای کوتاه برای ورود به دنیای داستان (امتحان نهایی)
استفاده از تصویرپردازیهای ملهم از طبیعت و شرح آن برای پس زمینهٔ تصویری داستان (شکارچی)[۱۶]
موضوع و تم آثار[ویرایش]
فرصتهای ازدست رفته زندگی
آدمهایی که حرف همدیگر را نمیفهمند
حمله به ارزشهای غلط اما رایج اجتماع
تضاد طبقاتی
عدم مقاومت در مقابل شر و مهار خشم (تحت تأثیر آثار لئو تولستوی)
ماهیت خوار کننده فحشا[۱۷]
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس
امتیاز دادن به گوگل پلاس
برچسب ها : داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟, اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟,
-
تعداد بازديد : ۳۰۸ |
نویسنده: omidbox nosrti |
۰ نظر
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟ , اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟ , اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟ , داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ - درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روساست.[۱] او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.[۲] او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشتهاست و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت.
در بعضی جاها نام کوچک چخوف بهاشتباه بهصورت «آنتوان» نوشته و تلفظ میشود.
تولد
خانهای در شهر تاگانروگ که چخوف در آن متولد شد
چخوف در ۲۹ ژانویهٔ[۳] ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ، در جنوب روسیه، شمال قفقاز، در ساحل دریای آزوف به دنیا آمد. پدربزرگ پدریاش در مِلک کُنت چرتکف، مالک استان وارنشسکایا، سرف بود.[۴] او توانست آزادی خود و خانوادهٍ خود را بخرد. پدرش مغازهٔ خواربار فروشی داشت. او مرد مذهبی خشنی بود و فرزندانش را تنبیه بدنی میکرد. روزهای یکشنبه پسرانش (او ۵ پسر داشت که آنتون دومین آنها بود) را مجبور میکرد به کلیسا بروند و در گروه همسرایانی که خودش تشکیل داده بود آواز بخوانند. اگر اندکی ابراز نارضایتی میکردند آنها را با چوب تنبه میکرد.[۵] همچنین آنها را در ساعاتی طولانی، حتی در زمستانهای سرد، در مغازهاش به کار میگرفت. آنتون در ۱۸۶۷ در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه دینی یونانی آغاز کرد اما دو سال بعد در کلاس اول مدرسهٔ عادی به تحصیل خود ادامه داد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند[۴]
کلیسایی در شهر تاگانروگ که چخوف در آن در تاریخ ده فوریه ۱۸۶۰ غسل تعمید داده شد.
و او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش به همراه خانواده به مسکو رفت و آنتون تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد. او در سالهای پایانی تحصیلات متوسطهاش در تاگانروگ به تآتر میرفت و نخستین نمایشنامه خود را به نام بیپدری[۶] و بعد کمدی آواز مرغ بیدلیل نبود[۷] را نوشت. او در همین سالها مجلهٔ غیررسمی و دستنویس الکن را منتشر میکرد که توسط برادراناش به مسکو هم برده میشد. برادر بزرگاش، آلکساندر پاولویچ چخوف در سال ۱۸۷۶ به دانشگاه مسکو رفت و در رشتهٔ علوم طبیعی دانشکدهٔ ریاضی-فیزیک مشغول تحصیل بود و در روزنامههای فکاهی مسکو و پتربورگ داستان مینوشت.[۸] آنتون نیز در ۱۸۷۹ تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.
آغاز نویسندگی
چخوف جوان (سمت چپ) بههمراه برادر نیکلی در سال ۱۸۸۲
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند. جخوف در نامهای به فیودور باتیوشکوف[۹] مینویسد: «نخستین تکهٔ ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهٔ «دارگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهٔ ناچیز را آغازی بهحساب بیاورد، بنابر این سالگرد (بیست و پنجسال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.»[۱۰] آنچه چخوف به آن اشاره میکند درواقع داستان کوتاهی است به نام «نامهٔ ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهٔ دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهٔ سنجاقک شمارهٔ ۱۰ منتشر شد. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس... به نوشتن بیوقفهٔ داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
فعالیت حرفهای
چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پتربورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام در جادهٔ بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد.[۱۱] مجموعهٔ داستانهای گلباقالی او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربن سردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستانهای، مراسم تدفین، دشمن،... در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سلاش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعهٔ در گرگومیش منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندش با نام ایوانف در تآتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
مرگ
آنتون چخوف و همسرش اولگا کنیپر در ماه عسل به سال ۱۹۰۱
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحتگاه بادن ویلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود. اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشتهاست. ساعت ۱۱ شب حال چخوف وخیم میشود و اولگا پزشک معالج او، دکتر شورر، را خبر میکند. اولگا در خاطراتاش مینویسد: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛ و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت. مزهمزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخوردهام.»[۱۲] آن را لاجرعه سرکشید. به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمیکشید. مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.» و این ساعات اولیه روز ۱۵ ژوئیهٔ[۱۳] ۱۹۰۴ بود.
تشییع جنازه[ویرایش]
قبر چخوف در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در مسکو
تشییع جنازهٔ چخوف یک هفته پس از مرگ او در مسکو برگزار شد. ماکسیم گورکی که در این مراسم حضور داشت بعدها به دقت جریان برگزاری مراسم را توصیف کرد. جمعیت زیادی در مراسم خاکسپاری حضور داشتند و تعداد مشایعت کنندگان به حدی بود که عبور و مرور در خیابانهای مسکو مختل شد. علاوه بر نویسندگان و روشنفکران زیادی که در مراسم حضور داشتند حضور مردم عادی نیز چشمگیر بود.[۱۴] سرانجام در گورستان صومعهٔ نووو-دویچی در شهر مسکو به خاک سپرده شد.
آثار
داستان کوتاه
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا میکرد، برایش به ارمغان آورد. چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشتهاست. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانهاست، تعریف میشود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایاش به جای ارائهٔ تغییر سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستانهای موفق او رویدادهای تراژیک جزئی از زندگی روزانهٔ آدمهای داستان او را تشکیل میدهند. تسلط چخوف به نمایشنامه باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب شده بود. او را «مهمترین داستان کوتاهنویس همهٔ اعصار»[۴] نامیدهاند.
چند داستان کوتاه
۱۸۸۳ - از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
۱۸۸۴ - بوقلمون صفت
۱۸۸۹ - بانو با سگ ملوس
- نشان شیروخورشید
داستان بلند[ویرایش]
داستان ملالانگیز، ترجمه آبتین گلکار، نشر ماهی، ۱۳۹۳: داستانی دربارهٔ مرگ و ملال
نمایشنامه[ویرایش]
نخستین نمایشنامهٔ چخوف بی پدری است که چندان شناخته شده نیست و پس از آن ایوانف. یکی دو نمایشنامهٔ بعدی چخوف هم چندان موفق از کار در نیامد تا اینکه با اجرای نمایش «مرغ دریایی» در ۱۸۹۷ در سالن تئاتر هنری مسکو چخوف طعم نخستین موفقیت بزرگاش را در زمینهٔ نمایشنامهنویسی چشید. همین نمایشنامه دو سال قبل از آن در سالن تئاتر الکساندریسکی در سنت پترزبورگ با چنان عدم استقبالی روبهرو شده بود که چخوف در میانهٔ دومین شب نمایش آن، سالن را ترک کرده بود و قسم خورده بود دیگر هرگز برای تئاتر چیزی ننویسد. اما همان نمایشنامه در دست بازیگران چیرهدست تئاتر هنر مسکو، چخوف را به مرکز توجه همهٔ منتقدان و هنردوستان تبدیل کرد. بعدها با وجود اختلافاتی که میان چخوف و کنستانتین استانیسلاوسکی - کارگردان نمایشنامههای وی - پیش آمد آثار دیگری از چخوف - همچون «دایی وانیا» (۱۸۹۹)، «سه خواهر» (۱۹۰۱) و... نیز بر همان صحنه به اجرا درآمد. عمدهٔ اختلاف چخوف و استانیسلاوسکی بر سر نحوهٔ اجرای نمایشنامهٔ «مرغ دریایی» بود. چخوف اصرار داشت که نمایشنامه کاملاً کمدی است و استانیسلاوسکی مایل بود بر جنبهٔ تراژیک نمایشنامه تأکید کند. چخوف نه فقط به ناتورالیسم افراطی استانیسلاوسکی میتازد، بلکه همچنین حال و هوای افسرده و غمانگیزی را که فکر میکرد به نمایشنامهاش تحمیل شدهاست، زیر سؤال میبرد. در آوریل ۱۹۰۴، چخوف، در نامهای به همسرش الگا مینویسد: «چرا دائماً در پوسترها و روزنامهها، نمایشنامه مرا درام مینامید؟ نمیروویچ دانچنکو و استانیسلاوسکی، در نمایشنامه من چیزی پیدا کردهاند که مطلقاً به آنچه من نوشتهام شباهتی ندارد، و من شرط میبندم که هیچکدام از آنها، برای یکبار هم که شده، نمایشنامه مرا با شیفتگی، تا به آخر نخواندهاست. مرا ببخش، اما به شما اطمینان میدهم که این عین حقیقت است.»[۱۵]
نمایشنامهها
ایوانف
خرس
عروسی
مرغ دریایی (کتاب)
سه خواهر
باغ آلبالو
دایی وانیا
در جاده بزرگ
سبکشناسی
مشخصات کلی آثار داستانی چخوف را میتوان در این محورها خلاصه کرد.
خلق داستانهای کوتاه بدون پیرنگ
ایجاز و خلاصه گویی در نوشتن
خلق پایانهای شگفتانگیز برای داستانها با الهام از آثار «گی دوموپاسان» (نشان افتخار)
خلق پایان «هیچ» برای داستان با الهام از آثار «ویکتور شکلوفسکی» (منتقم)
بهرهگیری از جنبههای شاعرانه و نمادین در آثار که از ابداعات خود چخوف در دورهٔ نویسندگیش بود.
نگاه رئالیستی به جهان و قهرمانهای داستان برخلاف نگاه فرمالیستی رایج آنزمان
استفاده از مقدمهای کوتاه برای ورود به دنیای داستان (امتحان نهایی)
استفاده از تصویرپردازیهای ملهم از طبیعت و شرح آن برای پس زمینهٔ تصویری داستان (شکارچی)[۱۶]
موضوع و تم آثار[ویرایش]
فرصتهای ازدست رفته زندگی
آدمهایی که حرف همدیگر را نمیفهمند
حمله به ارزشهای غلط اما رایج اجتماع
تضاد طبقاتی
عدم مقاومت در مقابل شر و مهار خشم (تحت تأثیر آثار لئو تولستوی)
ماهیت خوار کننده فحشا[۱۷]
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟
داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس
امتیاز دادن به گوگل پلاس
برچسب ها : داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چه کسی است ؟, اسم داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, نام داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس چخوف است ؟, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس مولیر است ؟, داستان نویس و نمایشنامه نویس برجسته روس همینگوری است ؟,
-
تعداد بازديد : ۲۲۸ |
نویسنده: omidbox nosrti |
۰ نظر
نقش شخصیت کمال الملک در این فیلم را کدام هنرپیشه ایفا کرده است ؟
نقش شخصیت کمال الملک در این فیلم را کدام هنرپیشه ایفا کرده است ؟ , نام کسی که نقش کمال الملک را بازی کرده است چیست , اسم کسی که نقش کمال الملک را نوشته است , چه کسی نقش کمال الملک را در ان فیلم بازی کرده است , اسم بازیگری که در فیلم کمال الملک بازی کرده است چیست , اسم کسی که نقش کمال الملک را بازی کرده است , آیا جمشید مشایخی نقش کمال الملک را در فیلم بازی کرده است ؟ , آیا رضا کیانیان نقش کمال الملک را در آن فیلم بازی کرده است ؟ , آیا داود رشیدی نقش کمال الملک را در ان فیلم بازی کرده است ؟ اسم و نام بازیگر نقش کمال الملک , بازیگر نقش کمال الملک , اسم بازیگر نقش کمال الملک
کمال الملک فیلمی ایرانی به کارگردانی علی حاتمی در سال ۱۳۶۲ است که به زندگی نقاش برجسته ایرانی، کمالالملک میپردازد. نقش اصلی فیلم (شخصیت کمال الملک) را جمشید مشایخی بازی کردهاست و عزتالله انتظامی نقش ناصرالدین شاه را برعهده دارد و مظفر الدین شاه با بازی علی نصیریاننقشآفرینی شدهاست. همچنین محمد علی کشاورز نقش اتابک را بر عهده دارد.
کمال الملک
کادر و عوامل تهیه فیلم
کارگردان : علی حاتمی
فیلمنامه نویس : علی حاتمی
مدیر فیلمبرداری : مهرداد افخمی
تدوین : روح ا... امامی ، موسی افشار.
موسیقی : فرهاد فخرالدینی.
چهره پرداز : جلال معیریان
تهیه کننده : حسین غفوری
بازیگران :
جمشید مشایخی ، عزت ا...انتظامی ، علی نصیریان ، محمدعلی کشاورز ، داود رشیدی ، پرویز پور حسینی و ...
مشخصات فیلم
نوع فیلم : تاریخی ، بیوگرافیک.
مدت زمان : 122 دقیقه.
رنگ : رنگی .
خلاصۀ داستان
محمد غفاری ( جمشید مشایخی ) ، مشهور به کمال الملک ، به سمت نقاش باشی دربار ناصر الدین شاه قاجار ( عزت ا...انتظامی ) پذیرفته می شود. او پس از چند صباحی لقب کمال الملک می گیرد. در دربار ناصرالدین شاه جواهرات سلطنتی توسط کامران میرزا ( پرویز پور حسینی ) ربوده می شوند. کمال المک به اتهام دزدی جواهرات مورد اهانت و بازجویی قرار می گیرد ، اما سرانجام توسط اتابک اعظم ( محمد علی کشاورز ) از اتهام مبرا می شود.
پس از ترور شاه و تاج گذاری مظفر الدین شاه ( علی نصیریان ) ، کمال المک برای تکمیل هنرش به اروپا می رود و در بازگشت به مشروطه خواهان می پیوندد. کمال المک بعد از امضای فرمان مشروطیت و مرگ مظفرالدین شاه از دربار فاصله می گیرد و سال ها بعد پیشنهاد رضا شاه ( داود رشیدی ) را برای همکاری رد می کند. او در سن کهولت تبعید می شود و به مرگ طبیعی در می گذرد.
درباره فیلم
کمال الملک فیلمی است هم بیوگرافیک و هم تاریخی. در این فیلم علاوه بر آنکه تکیه اصلی بر روی شخصیت کمال الملک است ، اما رویدادهای تاریخی فیلم که در پس زمینه شاهد آن هستیم ، بسیار مهم هستند. به ویژه آنکه از طرفی دوره تاریخی زندگی کمال المک ، دوره بسیار مهمی در تاریخ ایران است و از طرفی بخش اعظم فیلم به ارتباط او با دربار ایران به ویژه دربار قاجار می پردازد.
مسلما کمال الملک نیز مانند بسیاری از فیلم های تاریخی انطباق درست و کاملی با تاریخ ندارد. اما اینکه این مسئله تا چه حد در بررسی فیلمی مانند کمال الملک باید مهم باشد ، جای بحث دارد ، به ویژه آنکه علی حاتمی فیلم را ساخته است ، کارگردانی که چندان در قید و بند انطباق های تاریخی نیست ، بلکه در پی آن است که از رهگذر روایت یک ماجرا ، آنچه را که می خواهد ، بیان کند ، و دیالوگ های پر عمق و پر محتوای فیلم هایش ، باید از دهان شاه و شاهزاده و انقلابی و هنرمند و حتی لوطی های سر میدان بیان شوند ، تا تاثیر خود را داشته باشند. پس می توان از انطباق تاریخی فیلم گذشت.
اما نکته مهم دیگر ، در به تصویر کشیدن یک دوره تاریخی و فضاسازی آن دوره است. از آنجا که سینمای ما ، به ویژه در ساخت فیلم های تاریخی ضعیف عمل کرده است ، عمده آنچه را ما از تاریخ کشورمان می دانیم آن چیزی است که در کتاب ها خوانده ایم و از معلمان تاریخ شنیده ایم ، بنابراین به تصویر کشیدن یک دوره تاریخی ، در حالی که نمونه قبلی آن وجود ندارد ، کار بس دشواری است و نیاز به فضا سازی قوی دارد. این فضاسازی در فیلم های حاتمی درخشان است. او در فیلم های تاریخی اش ، چه این فیلم ، چه ستارخان و چه در فیلم بعدیش دلشدگان ، نشان داد که قادر است ، دوره های تاریخی را به زیبایی بازسازی کند و در عین حال حس و حالی را که در نظر دارد به آن اضافه کند ، برای مثال در فیلم ستارخان حس و حال مبارزه و آزادی خواهی ، در دلشدگان حس و حال موسیقی و عشق و در کمال الملک حس و حال تقابل هنر و هنرمند با حکومت و سیاست.
همان طور که پیش از این گفته شد ، کمال الملک در واقع یک فیلم بیوگرافیک است. یک مشکل و دردسر بزرگ در ساخت فیلم بیوگرافیک آن است که ، از میان حوادث بی شمار زندگی یک انسان ، به ویژه یک انسان مهم و مشهور ، کدام بخش ها و کدام دوره های زندگی او را باید انتخاب کرد ، در حالی که می بینیم ، این دوره ها پیوستگی تنگاتنگی نیز با هم دارند. در این میان از آنجا که حاتمی علاوه بر زندگی کمال الملک به دوره تاریخی و ارتباط او با شاهان ایران نیز توجه ویژه ای دارد ، به سه دوره مشخص از زندگی او تکیه کرده : بخش اول ، زندگی کمال الملک در دربار قاجار و در دوران ناصرالدین شاه ، بخش دوم ، ماجرا های کمال الملک با مظفر الدین شاه و بخش سوم : برخورد کمال الملک با رضا شاه. دورۀ اول فیلم حدود 60 دقیقه و بیش از نیمی از فیلم را به خود اختصاص داده است ، بخش دوم فیلم حدود 35 دقیقه است و بخش سوم در حدود 20 دقیقه. بخش اول فیلم نه تنها بیش ترین مدت زمان فیلم را به خود اختصاص داده ، بلکه بهتر از دو بخش دیگر نیز هست. زیرا این بخش هم بهتر پرداخت شده و هم شخصیت پردازی های آن قویتر است ، در واقع به موازات کاهش مدت زمان بخش ها ، از قدرت و قوت آنها نیز کاسته می شود و حتی در ادامه کند و خسته کننده می شود. شاید مهم ترین ضعف این فیلم نیز همین مسئله باشد که فیلم با قوت و جذابیت شروع می شود ، اما در ادامه نمی تواند ساختار قابل قبولی داشته باشد. شخصیت ها تنها با دیالوگ های بیشمارشان پرداخت می شوند و به سرعت می آیند و می روند ، حتی کمال الملک نیز که از ابتدا تا انتها حضور دارد ، شخصیت پردازی چندان قابل قبولی ندارد. بیش از آنکه بر شخصیت حقیقی او تاکید شود بر یک سری از عقاید و افکار او که ظاهرا بسیار مورد علاقه فیلم ساز است ، تاکید شده است.
نکته دیگر ، بازی های فیلم است. در کمال الملک نیز مانند عمده آثار حاتمی بازی های خوب و درخشانی را شاهد هستیم. در این فیلم نیز حاتمی از همان بازیگران مورد علاقه اش استفاده کرده و آنها نیز با توجه به تجربیات قبلیشان در کار کردن با حاتمی ، از پس نقش هایشان به خوبی بر آمده اند.
در انتها باید گفت ، کمال الملک با وجود ضعف هایی که به ویژه در ساختار روایی و شخصیت پردازی اش دارد ، اما به عنوان فیلمی تاریخی _ بیوگرافیک که در سال 1362 و با وجود همه مشکلات فیلم سازی در آن زمان ، ساخته شده ، فیلمی مهم و قابل بحث است.
-
تعداد بازديد : ۹۷ |
نویسنده: omidbox nosrti |
۰ نظر
آخرین مطالب
- کلیپ و ماجرای خداحافظی هومن برق نورد از تلویزیون + عکس و فیلم همسرش
- آهنگ تیتراژ برنامه دستخط سامان جلیلی با لینک مستقیم
- عکس/ تصادف شدید بنز E کلاس سری 5 دیشب در تهران + علت و ماجرا
- دلیل خداحافظی هومن برق نورد از تلویزیون + عکس همسرش
- ماجرای بازداشت رضا کیانیان و جمعی از هنرمندان بخاطر برگزاری جشن فساد!!!!+عکس
- عکس: ترکیب خنده دار صورت ملیکا زارعی و رامبد جوان!
- انواع مدل آرایش لایت چشم عروس قهوه ای طرح جدید 96 – 2017
- انواع مدل طراحی ناخن ساده و شیک با طرح های جدید سال 96 – 2017
- عکس های خانوادگی نگار عابدی ، دختر و همسر سابقش + بیوگرافی کامل
- مجموعه 1000 استاتوس و جوک خفن ، داغ و بی ادبی ویژه سال 95 – 2016
مطالب پربازدید
- دانلود اخرین ورژن تلگرام فارسی برای کامپیوتر ویندوز
- اخرین و جدید ترین ترفند و رمز های بازی pes 2016
- نبرد مشهور ناپلئون چیست؟نام و اسم رزم و جنگ معروف ناپلئون بناپارت ناپلون
- کد رمز و تقلب بازی فوتبال 2017 کامپیوتر | کرک PES 2017 برای pc
- دانلود مستقیم رمان افسونگر با فرمت apk, epub, jar, pdf
- علی دایی تصادف کرد و به کما رفت+عکس
- دانلود مستقیم رمان مرد بدلی جاوا، اندروید،pdf، ایفون
- جدید ترین تصاویری از زن ایرانی قهرمان پرورش اندام
- دانلود مستقیم رمان نگاه سرد تو اندروید ، PDF و آیفون
- دانلود رمان روشنایی مثل آیدین با فرمت apk, epub, jar, pdf