وبلاگ تفریحی




درباره ما


آپارات اهنگ,دانلود آهنگ شاد و غمگین,دانلود آهنگ عربی,دانلود آهنگ لری,آهنگباز,آهنگدونی,دانلود آهنگ کردی تهران موزیک,دانلود آهنگ شاد عروسی,دانلود اهنگ شاد رقص,دانلود آهنگ شاد تولد,دانلود اهنگ تو ماشین,دانلود آهنگ زنگ گوشی,سایت دانلود اهنگ,آپارات تصادف,آپارات موسیقی,آپارات اهنگ,آپارات کارتون,آپارات فیلم خارجی,آپارات مستند,آپارات کلیپ خنده دار,فیلم کره ای,دانلود سریال کره ای,دانلود فیلم سینمایی کره ای,عکس بازیگران زن ایرانی,عکس بازیگران مرد ایرانی,عکس خوانندگان


دانلود رمان فرار از جهنم ، دانلود رمان فرار از جهنم pdf ، دانلود رمان فرار از جهنم اندروید ، دانلود رمان فرار از جهنم ایفون ، دانلود رمان فرار از جهنم ایپد ، دانلود رمان فرار از جهنم تبلت ، دانلود رمان فرار از جهنم جاوا ، رمان فرار از جهنم ، فرار از جهنم

خلاصه رمان
یکبار برای همیشه باید از این توفیق اجباری فرار میکرد…شاید اگر تنها نبود اگر آواره غربت نبود اگر پشتش به حمایتهای نیما گرم نبود هیچ وقت زندگی تو اون جهنم تلخو تحمل نمیکرد.
آوینا تنها که شد مجبور شد
در به در دنبال یه راه فرار گشت اما جز یه فرصت طلایی تو زندگیش رقم نخورد.
اون فرصت بله گفتن به مرد زخم خورده و عاشقی بود که بعد از سالها دوری به جهنمی برگشت که آوینا منتظر فرار از اون بود.
بله گفتن به سامانِ سرد و تلخ راه فرار نبود که هیچ بلکه کلید تلخیای زیادی رو زد…پایان خوش

قسمتی از داستان
نگاهش کردم… مهربون بود بی مرز.
بی شک مهربونیاشو از آفرین جون وام گرفته بود اونم مثل نوه بینظیرش صبور بود و خواستنی…
سرمو روی شونه هاش گذاشتم تا دل گرم بشم از هجوم حمایتهای بی دریغش.
شاید اگر این موجود خارق العاده کنارم نبود یک روزم هوای نفس گیر قصرو تحمل نمیکردم.
-دلم از الان برای آفرین جون تنگ شد.
-شش ماه بسش نبود آویزون پیر زن شدی حالا چی بگم خلبان دور بزنه؟
تک خنده ام میون صدای مهمان دار گم شد… پارازیت که نمینداخت یه کمی حال و هوام با مزه پرونیای نیما عوض
میشد
مسافرین محترم لطفا کمربندهای خود را بسته و صندلی خود را به حالت عمودی برگردانید.
-حیف شد رسیدیم.
نشنیده گرفت حرفمو تو صندلیش کاملا چرخید و قبل از حرکت من دست برد و کمربند با کمی چاشنی اخم و لودگی
بست.
-همینه دیگه تا یکی بالا سرت باشه دم به ثانیه کارای شخصیتو انجام بده جمع که نمیکنی خودتو … بذار پام برسه خونه
پشت گوشتم دیدی منم دیدی.
تو دلم کنار مهربونیاش پره امینت بود وهمین وابستگیه عمیق نمیذاشت به یه روز نبودش فکر کنه.همینکه از حس
متقابل خبر داشتم دلم قرص میشد همیشه هست.
-باتوام … معلوم هس تو کدوم هپروتی؟ کمک نفستو بردار الان که هواپیما ارتفاعشو کم کنه به هپ هپ میخوری.
قسمت دانلود



ادامه مطلب
۹۴/۱۱/۰۵

دانلود رمان عاشقانه, دانلود رمان عاشقانه ایرانی, دانلود کتاب ازدحام, دانلود کتاب اندروید, دانلود کتاب ایرانی, دانلود کتاب ایرانی عاشقانه, دانلود کتاب برای اندروید, دانلود کتاب داستان, دانلود کتاب رمان, دانلود کتاب رمان ازحام, دانلود کتاب رمان ایرانی, دانلود کتاب عاشقانه, دانلود کتاب موبایل, رمان, رمان pdf, رمان اندروید, رمان ایرانی, رمان برای اندروید, رمان جدید, رمان عاشقانه, رمان عاشقانه جدید, رمانی ایرانی, نوشته کاربر نجمن, نوشته کاربر نودهشتیا, پرنیان, پی دی اف, کتاب, کتاب آندروید, کتاب آیفون, کتاب اندروید, کتاب برای اندروید, کتاب برای موبایل, کتاب رمان ایرانی, کتاب مخصوص موبایل, کتاب موبایل, کتابچه


 نام رمان : ازدحام

 نویسنده : sara bahreyni کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۲٫۳ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۸ (APK) 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : ۱۲۷

 خلاصه داستان :

همیشه توی خیابون های شلوغ
یکی هست که غمگینه
یکی هم هست که دستش رو بگیره
یکی هست که دل بشکنه
یکی هست که بسازه
یکی هست که نابود کنه
که بکشه
و یه پلیس خوبم هست که مهربون باشه

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 منبع : wWw.98iA.Com

 با تشکر از سارا بحرینی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

 دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

دو نفری که اونجا بودن دویدن..با نهایت سرعتم دویدم که صدای وحشتناک انفجار توی کل فضا پیچید.به خاطر فشار هوا سه تامون پرت شدیم روی زمینی که پر بود از سنگ های ریز و درشت.زانوم زخم شده بود.سرم رو بلند کردم که روی فردی که داشت با سرعت به سمت تپه ی نزدیک جاده میدوید ثابت موند.پشت تپه ناپدید شد .و بعدش صدای در اتومبیل بود که اومد. با همه ی توانی که داشتم دویدم سمت ماشین سورن .میدونستم سویچ روشه.ماشینی با سرعت از کنار گوشم رد شد.ماشین رو روشن کردم و پام رو با تمام قوا روی گاز فشار دادم .مثل دیوونه ها رانندگی میکرد ولی منم دست فرمون خودم رو داشتم .زیک زاک میرفت تو جاده ولی کور خونده .یه نفر بود پس از پسش بر میام .شروع کرد به شلیک و من شروع کردم به جاهالی دادن واسه تیراش.انگاری خشابش تموم شد که دیگه تیر اندازی نکرد.اسلحم رو در آوردم و شلیک کردم یکی از تیرا خورد به شیشه ی عقبش .اینبار دقیق تر هدف گرفتم که خورد به لاستیکش
ماشینش که توقف کرد زدم رو ترمز و پیاده شدم اسلحم رو گرفتم بین دستم و راه افتادم طرف ماشینش
-دستت رو بزار رو سرت و بیا بیرون
نزدیک در راننده شدم و درش رو باز کردم تا درو باز کردم لگدی محکم خورد تو قفسه سینم که باعث شد چند قدم برم عقب و اسلحم از دستم بیفته…


ادامه مطلب
۹۴/۱۱/۰۴

دانلود رمان همش یک حادثه بود ، دانلود رمان همش یک حادثه بود pdf ، دانلود رمان همش یک حادثه بود اندروید ، دانلود رمان همش یک حادثه بود ایفون ، دانلود رمان همش یک حادثه بود ایپد ، دانلود رمان همش یک حادثه بود تبلت ، دانلود رمان همش یک حادثه بود جاوا ، رمان همش یک حادثه بود ، همش یک حادثه بود

خلاصه : داستان درمورد مردی متاهل که یک زندگی معمولی رو داره باهمسرش میگذرونه اما یک حادثه مسیر زندگیشو عوض میکنه و…پایان خوش

قسمتی از داستان

سال گذشته اما هنوز هیچی عوض نشده .درست ۵سال پیش بود که زندگیم نابود شد .فکرم میره سمت اون روز کزایی
(مهسا)-علیرضا جان زود بیا که ظهر خونه مامانت اینا باید بریم هاا برای روز مادر .
-چشم خانومم ..کارم تموم شه تا ۱ خودمو میرسونم .
مهسا)-پس مواظب خودت باش ..فعلااقا..
_توهم همینطور عزیزم ..فعلا.
به سمت محل کارم راه افتادم .مهندس برق بودم و این پروژه جدیدی که داشتم مال دوتا برج بود قرار بود نقشه کشی برقشون بامن باشه .بعد ۴۵مین بالاخره رسیدم سر ساختمون
_سلام اقای مهندس
_سلام مش رمضون خوبی ؟
_ممنون خداروشکر.بااجازه من برم بالا
_برو پسرم 
به سمت پله ها رفتم وشروع کردم به کار نزدیک ساعت ۱۲ بود ک گوشیم زنگ زد مهسا بود
_سلام خانوم جونم
_سلام اقا کجایی ؟
_یه نیم ساعت دیگ کارم تموم میشه راه میوفتم
_اوه نیم ساعت دیگ تازه راه میوفتی ؟دیر میشه خوب 
_نه عزیزم تا ۱:۳۰میرسونم خودمو ..من برم سرکارم خانومم؟
_بروعزیز فقط مواظب خودت باش فعلا..
_فعلا عزیزم
تماس که قطع شد به کارم برگشتم .کارگرا کم کم داشتن میرفتن و فقط من دوتا کارگر افقانی بودیم باید میرفتم طبقه ۶ام تاسیستم هاشونو برسی کنم به سمت بالا رفتم و رفتم رو تراس ساختمون ارتفاعش تقریبا ۷متر بود من کمر بند ایمنی نداشتم ینی چون کارگرا رفته بودن همه چیو جمع کرده بودن به نگاهم به پایین افتاد ویک لحظه اون دوتا کارگرو هم دیدم که دارن وسایلاشونو جمع میکنن برن با احساس سرگیجه رومو برگردوندم .داشتم سیم کشی هارو نگاه میکردم پامو جابه جا کردم رویه ایرانیت کنارم گذاشتم که یهو زیر پام لغزیدو گرانیت شکست و پرت شدم پایین و دیگ هیچی نفمیدم..
قسمت دانلود



ادامه مطلب
۹۴/۱۱/۰۳

 نلود رمان در دست تو ، دانلود رمان در دست تو pdf ، دانلود رمان در دست تو ایفون ، دانلود رمان در دست تو ایپد ، دانلود رمان در دست تو تبلت ، دانلود رمان در دست تو جاوا ، رمان در دست تو

ژانر : عاشقانه ، یکمی طنز.

خلاصه : 
داستان درباره دختریه به اسم نفیسه که تو کافی شاپ کار میکنه ، یه روز به طور اتفاقی عشق دوران نوجوونیش ( هیراد ) ومیبینه ، و هیراد دوباره عاشق نفیسه میشه و سعی میکنه عشق نوجوونیشودوباره زنده کنه…پایان خوش

مقدمه:

✘زندگی زیباست…✘
⇦به زیبایی چشم های پف کرده از هق هق های شبانه⇨
←به زیبایی بغض های نفس گیر روزانه→
به زیبایی قلب تکه تکه شده از
شکسته های بیشمار
به زیبایی نفسی که از تنگی بالا نمیاید
♚به زیبایی تمام شدن♚
╮ تدریجی من ╰
↯ آری زندگی زیباست… ↯

قسمتی از داستان:

داشتم تند تند بند کفشمو میبستم ، تاحالا هم کلی دیرم شده بود ، نمیخواستم کاری که با اون همه زحمت جورش کردم ، راحت از دستم بپره.
این مامانمم مثه بچها باهام رفتار میکنه و لقمه میذاره دهنم… آخه تو این هیری ویری که من دیرم شده ، لقمه درس کردنش چی بود دیگه!!!
_ وای مامان خفم کردی!!! دیرم شده مادر من…
مامان : عه خب دختر گلم این لقمه آخرم بخور سرکار ضعف نکنی!
بزور لقمه ی آخرم خوردم ، به هرحال مادره دیگه دلش میشکنه…
_ آ آ ، بفرما مامان خوردم…. دیگه دیرم شده فدات بشم ، تا ماشین گیرم بیاد طول میکشه.
بوسه ای به صورت چروکیده ش زدم.
مامان : ناهار خونه نمیای دخترم؟
_ نه مامانی فک نکنم اصلا وقت بشه ، اگه نتونستم بیام ، با بچها همونجا یه چیزی میخورم شما نگران نباش.
مامان : باشه عزیزکم ، مراقب خودت باش مادرم ، نبینم چیزی نخوری و به خودت نرسیا!!!
با اینکه خودمم میدونستم تا وقتی کار هست ، من حتی اگه چیزیم نخورم ، گرسنم نمیشه. ولی انقد اینارو با مهربونی و نگرانی گفت که ناخودآگاه قبول کردم.
_ باشه مامانی شمام مراقب خودت باش ، زیاد به کمرت فشار نیاریا. دکتر خیلی سفارش کرده ، چیزای سنگین بلند نکنی. کاری داشتی بگو من بیام… منکه نمردم!!!
قسمت دانلود



ادامه مطلب
۹۴/۱۱/۰۳

 دانلود رمان گیسو کمند ، دانلود رمان گیسو کمند 2 ، دانلود رمان گیسو کمند 2 اندروید ، دانلود رمان گیسو کمند 2 ایفون ، دانلود رمان گیسو کمند 2 ایپد ، دانلود رمان گیسو کمند 2 جاوا ، دانلود رمان گیسو کمند 2تبلت ، رمان گیسو کمند 2

اززبان نویسنده رمان

فقط دوستایی که جلد یکو نخوندن…دوتا پیشنهاد دارم واستون:
۱٫برین جلد یکو بخونین…:۳۹۱:
۲٫من خودم خلاصه ای از جلد یکو بهتون میگم که از همین تاپیک شروع به خوندن کنید…:۱۲۸fs318181:
خب خلاصه جلد اول:
کمند دختری از باند عتیقه کالفرنیا ماموریت میگیره وارد باند عتیقه تهران بشه و توجه و علاقه رییس باند”دان”رو جذب کنه..اما این فرد بویی از احساس نبرده و برای کمند که اولین ماموریت و معمولا سوتی میده کار خیلی سختیه…در این بین هم مشکلاتی برای پیش میاد و ماجراهای جالبی براش اتفاق میوفته..حالا هسته اصلی این باند متشکل از سه نفره…دان..صدرا…کسری…حالا با ماجراهایی دان به کمند علاقه مند میشه…و البته که چقدر صدرا جلو پای کمند سنگ میندازه…کمند هم به دان علاقه مند میشه ولی چون مادام یکی از افرادش به اسم دنیل رو با هویت جدید وارد خونه دان میکنه کمند دیگه میفهمه که نمیتونه کنار دان باشه و در نتیجه مجبور میشه دانو گول بزنه و به مادام تحویل بده…حالا بعد سه سال که کمند رییس باند مادام شده و مادام مُرده،دان برای انتقام به سراغش میاد اما چون هنوز بهش علاقه داشته نمیتونه بهش آسیبی بزنه و در نتیجه بعد مدتی می بخشتش و آقا خلاااااااصه اینکه این دوتا بهم میرسن و الان زندگی خوبی دارن…تا اینکه…باید جلد دو رو بخونید دیگه…

ژانر رمان:عاشقانه
خلاصه ای موضوع رمان:بعداز بسته شدن پرونده باند دان…حالا دانیال و کمند و صدرا و کسری یه زندگی عادی به دور از هرجور خلاف و ناامنی رو دارن و همه جوره سعی میکنن این آرامشو حفظ کنن…دانیال و کمند حالا صاحب دوتا فرزند دوقلو به اسم بنیامین و بارانن و این بچه ها تموم زندگیشونن…همه چی به وفق مُراده ولی این وسط کمند نگرانه…نگران از دست دادن خوشبختیش…نگران از دست دادن خونواده اش…کمند و دانیال و صدرا و کسری بعد اینهمه خلاف و آدم کشی…آیا می تونن بدون تاوان به زندگی ادامه بدن؟و خب…زندگی همیشه به وفق مراد نیست و حالا باید این چهار نفر تاوان بدن…
صورت خوشبختی ام کبود است…
عجــــب…دست سنگینی داشت سرنوشت!!!


ادامه مطلب
۹۴/۱۱/۰۱